همیشه آنجا بـودم که رنج بود، درد بـود، کار و مسئولیت و مشکل بود. هرکجا خطر بود حاضر بودم. در میان تظاهرات سخت، در برابر رگبار گلوله ها، در برابر تانک ها، در برابر خطرناک ترین مسئولیت ها، همیشه به استقبال خطر می رفتم و خود را در معرض خطر قرار می دادم تا دوستانم را نجات بخشم.
از جشن و شادی گریـزان بـودم. خوش داشتم که شادی ها و جشن ها را برای دیگران بگذارم و سهم خود را از غم و درد برگیرم. حتی هنگامی که بر اثر ضرورت، به جشنی می رفتم، افسرده و ناراحت بودم. زیرا به درد انسان ها فکر می کردم که در غم و درد می سوختند و در جشن شرکت نداشتند.
چطور ممکن است خوش باشم، آنجا که دردمندانی رنج می برند و در آتش درد می سوزند.
* * * * *
به یاد دارم که به دانشگاه می رفتم. برف می بارید، هوا سرد بود و روزهای متوالی هیچ پولی نداشتم و راه دراز خانه به مدرسه را پیاده طی می کردم که بیش از یک ساعت و نیم طول می کشید. دست و پایم از سرما کَرَخ می شد و یخ می زد، ولی از کسی تقاضای پولی نمی کردم. بارها پدرم می خواست به زور به من پول بدهد، ولی آنقدر مناعت طبع داشتم که نمی پذیرفتم. چقدر بر من سخت بود که از کسی چیزی بپذیرم. بخصوص در مواقعی که تحت فشار بودم و زندگی بر من سخت می گرفت.
* * * * *
خدایـا، دردمندم. روحم از شدت درد می سوزد، قلبم می جوشد، احساسم شعله می کشد و بند بندِ وجودم از شدت درد، صیهه می زند.
خدایـا، تو مرا اشک کردی که همچون باران، بر نمکزارِ انسان ببارم. تو مرا فریاد کردی که همچون رعد، در میان طوفان حوادث بغرَّم. تو مرا درد و غم کردی تا همنشین محرومین و دل شکستگان باشم. تو مرا عشق کردی تا در قلب های عشاق، بسوزم. تو مرا برق کردی تا در آسمان ظلمت زده بتازم و سیاهی این شب ظلمانی را بدَرم.
خدایـا، تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتی. تو مرا به آتش عشق سوختی، در کوره ی غم گداختی، در طوفان حوادث ساختی و پرداختی، تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حِرمان و تنهایی سوزاندی.
خدایـا، دل غم زده و دردمندم، آرزوی آزادی می کند و روح پژمرده ام خواهش پرواز دارد، تا از این غربتکده ی سیاه، رَدای خود را به وادی عَدم بکشاند و از بار هستی برَهد و در عالم نیستی، فقط با خدای خود به وحدت برسد.
* * * * *
راه بسیار آشنای اهواز - سوسنگرد را پیش گرفت و برای آخرین بار از میان خرابی های شهر مقاوم سوسنگرد گذشت، و به سوی دهلاویه روانه شد، در حالی که داخل اتومبیل چنین می نوشت:
ای حیـات، با تو وداع می کنم. با همه ی زیبایی هایت، با همه ی مظاهر جلال و جبروت، با همه ی کوه ها و آسمان ها و دریاها و صحراها، با همه ی وجود وداع می کنم. با قلبی سوزان و غم آلود بسوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم.
ای پـاهای من، می دانم شما چابکید. می دانم که در همه ی مسابقه ها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید. می دانم فداکارید. می دانم که به فرمان من مشتاقانه بسوی شهادت، صاعقه وار به حرکت در می آیید. اما من آرزویی بزرگتر دارم. من می خواهم که شما به بلندی طبع بلندم بحرکت در آیید. به قدرت اراده ی آهنینم، محکم باشید. به سرعت تصمیمات و طرح هایم، سریع باشید. این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها و نقشه ها و امیدها و مسئولیت ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه ی دلخواه برسانید.
در این لحظات آخر عمر، آبرویم را حفظ کنید. من چند لحظه بعد به شما آرامش می دهم. آرامش ابدی. دیگر شما را زجر نخواهم داد. دیگر شب و روزِ شما را استسمار نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه ی روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه، ضجه نخواهید کرد. از بی غذایی، از گرما و سرما، شکوه نخواهید کرد. آرام و آسوده، برای همیشه، در بستر نرم خاک، آسوده خواهید بود.
ماموریت ناشناخته
حمد و سپاس خدای بی نیاز و منان را سزاست که توفیق عهد و پیمان با خون سالار شهیدان و همزیستی و همبستگی با شهداء انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس را به ما عطا فرمود.
شهید! وقتی به فکر فرو میروم، میبینم چقدر من و تو وجوه اشتراک زیادی داریم!
من و تو هر دو لباس خاکی به تن داریم! هر دو زمینی هستیم! هر دو جهاد گریم! هر دو عاشقیم! هر دو گمنامیم! هر دو "ینظر بنور" هستیم!
هر دو لباس خاکی به تن داریم، چون بسیجی هستیم! هر دو زمینی هستیم؛ اما تو آسمانی شدی! هر دو جهاد گریم؛ تو در راه خدا و ارزشها و من برای زیاده طلبی! هر دو عاشقیم؛ تو عاشق مولا و من عاشق دنیا! هر دو گمنامیم؛ تو پلاکت را گم کردهای و من هویتم را! هر دو نظاره گر نور هستیم!
من کجا و تو کجا که شنیدم چقدر راحت چشمت را به روی دنیا و همه لذات آن بستی؛ چشمت را به همه چراغ های چشمک زن شهر بستی، همان چراغ هایی که مصداق بارز «یخرجونهم منالنور الی الظلمات» است و تو اما چشمت به دنبال ستارگان پر فروغ آسمان بود که مصداق عینی «یخرجونهم من الظلمات الی النور» است و همین شد که خود نیز آسمانی شدی.
چه اکسیر شفابخش بیدارگری خواهد شد، قطرات خونت که با خاک های شلمچه یا طلاییه یا شاید با آبهای اروند همراه شد تا در خون سیدالشهداء (ع) حل شود تا برای من که بعد از سالها به یاد تو افتادهام، فریاد هوشیاری باشد که ای انسان! آیا خبر داری بهای این خون چیست؟
وقتی در خاکهایی که روی آن افتاده بودی، قدم میزدم صدایت را شنیدم...!
فریاد می زدی؛ بهای این خون حفظ اسلام است!
بهای این خون، زنده ماندن راه سیدالشهدا (ع) است!
بهای این خون، دفاع از حق از دست رفته امامان (ع) است!
بهای این خون، دفاع از حریم ولایت است!
ولایت؛ یعنی همه هستی من که حاضر شدم خونم را به پای درختش بریزم تا ثمر ببخشد!
و جمله آخری که شنیدم را فراموش نمیکنم که گفتی؛ حال اگر با من همراه و هم قسم میشوی باید در راه دفاع از ارزشهای الهی هر چه داری فدا کنی!
شهید! صدایت را شنیدم!
پس با تو و رهبرت و امامت و خدایت هم پیمان میشوم تا از هرآنچه که در خدمت اسلام، انقلاب، ولایت، رهبری و ارزشها قرار گرفته باشد، همچون ناموسم دفاع کنم.
گاهی که بار سنگین این مسئولیت را بر دوشم احساس میکنم دلم برای آسمان تنگ میشود و تو میدانی که در این وانفسای دنیا پیمودن راه آسمان چقدر دشوار است.
پس تو همراهیم کن تا شاید من هم به آسمانیان بپیوندم، تا شاید من هم یکی از آنانی باشم که امام عصر (عج) نشان لیاقت به آنان عطا کند؛ تا شاید من هم مثل تو پر باز کنم و پرواز کنم. دعایم کن...
شهید!
کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردهاید؟! آخر از سخن گفتن شرم دارم! از صدای خواب آلودهام شرم دارم! اصلاً مگر صدای خواب آلود من به گوش کسی خواهد رسید؟
شهید!
میدانم که اگر امروز من با دوستان شهیدت مواجه شوم، همان سخنی را از آنان خواهم شنید که مردم بی وفا و راحت طلب کوفه از امیرالمؤمنین علی (ع) شنیدند که فرمود:
«و به جانم سوگند اگر ما هم مثل شما [راحت طلب] بودیم، عمود دین برپا نمیشد و درخت اسلام خوش شاخ و برگ و خوش قد و قامت نمیشد، به خدا سوگند از این به بعد خون خواهید خورد و پشیمانی خواهید برد!» (نهج البلاغه، خطبه 56)
احساس میکنم باید بازخوانی دوبارهای از "فرهنگ جهاد و شهادت " داشته باشم تا خود را به راه و رسم شهداء نزدیک نمایم!
بر اساس اسناد منتشر شده از شکلگیری نیروی هوایی عراق به ویژه در دوران صدام و فعالیت آن در جنگ علیه ایران، برای نخستین بار فاش شد که تجهیز نیروی هوایی عراق در سه سال منتهی به پایان جنگ تحمیلی علیه ایران و حمله گسترده این نیرو به تأسیسات نفتی، اقتصادی و نظامی ایران به ویژه در خلیجفارس و مرزهای جنوبی جنگ، با این هدف صورت گرفته است که از پیروزی نهایی ایران در جبهههای نبرد جلوگیری شود. این اسناد فاش میسازد: با اشاره آمریکا و حمایت مالی عربستان و کویت، کمکهای تسلیحاتی گسترده فرانسه و ارسال قطعات هواپیما از سوی آلمان، نیروی هوایی عراق در اواخر جنگ تحمیلی به یکی از نیروهای هوایی برتر دنیا تبدیل شده بود. این کمکها که به آنها باید کمکهای آموزشی توسط شوروی سابق، اسپانیا، سوئیس و یوگسلاوی سابق را نیز اضافه کرد به نیروی هوایی عراق امکان داد با دسترسی به پایانههای نفتی ایران در خلیجفارس و حمله به تأسیسات صادرات نفت ایران، شریان اقتصادی ایران را مختل کند. ارسال هواپیماهای جنگنده و مدرن «میراژ» به عراق، این امکان را داد تا پالایشگاههای مهم ایران در قلب کشور و از جمله اصفهان و تهران را مورد حملات خود قرار دهد. نیروی هوایی عراق که پرچمدار نفس کشیدن ارتش عراق پس از انهدام وسیع نیروهای دریایی و زمینی آن در جبهههای نبرد با ایران بود، این اجازه را یافت که فارغ از نظارتهای امنیتی صدام، گسترده و چاق گردد و موانع زمینی ایران را مورد حمله قرار دهد که نمونههای آن را میتوان در بمباران وسیع نبردهای فاو مشاهده کرد. کار کمک به نیروی هوایی صدام تا به اینجا پیش رفت که غرب را متقاعد ساخت خط تولید صنعت هواپیماسازی را برای تولید هواپیماهای «میراژ» از فرانسه به عراق منتقل کند. این پروژه سری که «سعدون» نام گرفت به نیروی هوایی عراق اجازه داد هواپیماهای جنگنده «میراژ» را در داخل خاک خود مونتاژ و عملیاتی کند و کیسه گشاد برخی شیوخ هوسباز عرب به عنوان تأمینکننده اصلی منابع مالی این پروژه به شمار میرفت. از سوی دیگر،آمریکا به فرانسه این اجازه را داد که با کپی موشکهای پیشرفته آمریکایی، ساختار عملیاتی نیروی هوایی عراق را هرچه وحشتناکتر کند. شرکت «داسو برگه» فرانسه که مأمور انجام این پروژه با عراق بود به دلیل کمبود قطعات، دست نیاز به شرکت «دورنیر» آلمان دراز کرد و آلمانیها با موافقت برای شرکت در این پروژه، یک گام دیگر برای کمک جنایات جدید صدام برداشتند. آلمان که در مسلح کردن ارتش عراق به سلاح شیمیایی سابقه زشتی از خود به جا گذاشته بود اینبار برای بمباران شهرها و منافع ایران دستهای مملو از خون صدام را فشردند و صدام به لطف این حمایتها توانست از مهلکه فشار ایرانیها در پایان جنگ بگریزد. اما تاریخ از یاد نخواهد برد که آمریکا، فرانسه، آلمان، انگلیس، شوروی سابق، یوگسلاوی سابق و شیوخ فاسد عرب که چشم خود را بر کشتار مسلمین عرب در سرزمینهای اشغالی بسته بودند از صدام در جنایاتی که بر علیه ملتهای ایران و عراق انجام داده بود پیشروتر هستند. دکتر الجنابی، محقق عراقی با تأیید این اسناد میگوید: ماشین جنگی صدام در نیروی هوایی این کشور به دلیل روحیه شکاک او به ارتش عراق و همچنین تجاوز به کویت که یکی از تأمینکنندگان اصلی سلاح و مهمات جنایات صدام به شمار میرفت در سالهای پس از جنگ علیه ایران توسط غربیها متوقف شد و سپس در سالهای 1991 و 2003 میلادی، این جنگافزارهای مدرن و پیشرفته در بمبارانهای سنگین و خردکننده آمریکا و متحدانش از بین رفت. نادر دریابان، پژوهشگر دفاعمقدس نیز در این زمینه میگوید: نیروی هوایی عراق در پایان جنگ تحمیلی تنها به این دلیل تجهیز شد که از سقوط رژیم جنایتکار صدام جلوگیری شود. آنها به سلاحهای کشتار جمعی مجهز شدند تا ضریب حملات خود را چند برابر کنند و این اتحاد شوم درحالی به وقوع پیوست که ایران اسلامی به لطف وجود رهبری حضرت امام خمینی (ره) و جانفشانی مردم در مقابل استکبار جهانی و آلت دست آنان در منطقه، ایستاده بود. وحشت صدام از نیروی هوایی ایران اتکا به توان تکنولوژی فرانسه با چراغ سبز آمریکا رمز پایداری صدام در سالهای پایانی جنگ تحمیلی بود. به گزارش سرویس «فرهنگ و حماسه» دکتر الجنابی، مورخ و محقق عراقی در این زمینه میگوید: آنچه به عنوان برتری هوایی عراق در سالهای پایانی جنگ تحمیلی بر علیه اهداف اقتصادی،نظامی و صنعتی ایران رخ داد، ناشی از اتکاء صدام به تکنولوژی نظامی فرانسه بود که با چراغ سبز آمریکا صورت گرفت. وی افزود: صدام به واسطه همین حمایتها و با اتکا به نیروی هوایی دوباره بازسازی شده خود، ابتکار هوایی جنگ را در دست گرفت و اگرچه صددرصد پیروز میدان نبود اما توانست بر روی صادرات نفت ایران تاثیر بگذارد. الجنابی، فرانسه را اصلیترین کشور در جنایتهای صدام چه در ایران و عراق دانست و افزود: آنچه فرانسه در حمایت از صدام به منطقه خلیج فارس و خاورمیانه تحمیل کرد خسارات جبرانناپذیری بود که آمریکا با اتکا بر آنها و گرفتن مستمسکهای لازم، از صدام در سالهای 1991 و 2003 میلادی به صورت دو جنگ خانمانبرانداز بر منطقه تحمیل کرد. وی ادامه داد: انتقال تکنولوژی پیشرفته برای ارتقای سطح کیفی و کمی نیروی هوایی عراق در هواپیماهای «میراژ» متمرکز شده بود و حلقه زنجیر توطئه آمریکا، فرانسه، کشورهای مرتجع عرب منطقه و صدام باعث افزایش برد هواپیماهای عراق تا عمق اهداف نظامی، صنعتی، نفتی و اقتصادی ایران شد به طوری که قدرت برتری هوایی به همراه موشکهای فوق مدرن و افزایش آموزشهای نظامی خلبانان عراق، این توان را به صدام داده بود که با فراهم آمدن بستر مناسب، جنگ را از مرحله حذف خود از صحنه عراق به فرسایش بکشاند و مانع حرکت جدی نیروهای زمینی ایران در جبهههای نبرد شود. الجنابی ادامه داد: در جریان عملیاتهای والفجر 8 و کربلای5 ضربات سنگین نیروهای زمینی ایران آنقدر مهلک بود که ستون فقرات ارتش عراق که از ارتشهای مهم منطقه بود، فرو ریخت. حتی تدابیر روسی و غربی که با ایجاد موانع آبی ـ خاکی همراه بود نیز نتوانست مانع پیشروی ایران شود به طوری که ایرانیان گلوگاه صدام و حامیان عرب و غرب و شرق او را در کنار دروازههای بصره به شدت فشردند که آثار آن اگرچه ملموس نیست اما برای کسانی که به وقایع ریز جنگ تحمیلی میپردازند آشکار است. وی به عملیات کربلای پنج نیروهای ایران در سال 1365 اشاره کرد و افزود: صدام در این عملیات به شدت تحقیر شد. چکمههای سربازان ایران آنقدر بر گلوی صدام فشار آورد که عاجزانه به کشورهای عربی دست نیاز دراز کرد. کشورهایی که به جز سوریه و لیبی، از نظر مادی، تدارکاتی و سیاسی همواره پشتیبان صدام بودند. این مورخ یادآور شد: در همین راستا، ترمیمهای بلافاصله نیروی زمینی ارتش عراق و افزایش قدرت نیروی هوایی این کشور در دستور کار قرار گرفت به طوری که به عراق این امکان را داد در صحنههای نبرد هوایی با استفاده از فضای کشورهایی چون کویت، عربستان، قطر و بحرین و با استفاده از هواپیماهای سوخت رسان به اهداف نفتی در جزایر خارک، سیری و لاوان و همچنین اهداف متحرک شناور نفتی در خلیج فارس نزدیک شوند. این کشمکشهای سنگین منجر به فعال شدن دیپلماسی عراق به رهبری طارق عزیز و دستور رونالد ریگان رئیسجمهور وقت آمریکا مبنی بر حمایت از صدام و ماموریت «دونالد رامسفلد» که بعدها وزیر دفاع آمریکا در زمان جنگ علیه عراق در سال 2003 میلادی شد،گردید. به گفته الجنابی، کارخانههای «داسوبرگه» فرانسه با همین اشارهها و در حالی که صدام به آنها بسیار بدهکار بود، با پولهای کویت و عربستان دوباره خط تولید خود را فعال کردند و با اجرای کد محرمانه به نامهای عربی، در تماس با ژنرالهای ارشد عراق، طرح تجهیز نیروی هوایی این کشور را در مقابل ایران اجرا کردند. البته این طرح آنقدر جاهطلبانه بود که حتی صدام از آن وحشت کرد. دکتر الجنابی در این زمینه به نقل قولی از صدام اشاره کرده و میگوید: صدام در مورد این طرح گفته بود: من به نیروی هوایی عراق اطمینان ندارم. اگر این تجهیزات در یک کودتا علیه خود ما به کار گرفته شود چگونه آن را توجیه میکنید؟ اما مقامات بعثی و ژنرالها او را قانع کردند تا روشن شدن وضعیت جنگ با ایران به پروپای افسران نیروی هوایی عراق در عملیات علیه ایران نپیچد. به گفته وی، کار به آنجا رسیده بود که کارخانهجات داسوبرگه از تأمین برخی قطعا حتی در سه شیفت کاری عاجز مانده بودند و به همین دلیل کارخانه «دورنیر» هوایی آلمان نیز به این پروژه پیوست و تصمیم گرفته شد در صورت نیاز،خط مونتاژ هواپیمای جنگنده «میراژ» به عراق منتقل شود امری که با تجاوز صدام به کویت نیمهکاره رها شد. الجنابی ادامه داد: آنان که بدون هیچ محدودیتی، این سلاحها را در اختیار صدام قرار دادند حتی از به کارگیری سلاحهای شیمیایی و کشتار جمعی توسط این هواپیماها علیه کردهای عراق هیچ سخنی به میان نیاوردند و اکنون پس از سقوط صدام است که مشخص میشود با استفاده از این برتری تکنولوژیکی چگونه ملت عراق نیز دچار سبعیت صدام شدهاند. به گفته الجنابی، برخی تکنسینهای عراق که به همین منظور برای آموزش به خارج اعزام شده بودند در حال حاضر در برخی ارتشهای کشورهای منطقه خاورمیانه خدمت میکنند که از جمله آنها میتوان به کشور یمن اشاره کرد. وی در پایان گفت: علیرغم برخی برتریهای هوایی عراق در سالهای پایانی جنگ تحمیلی، این کشور باز هم از خلبانان ایرانی وحشت داشت بویژه هنگامی که ایران مسلح به هواپیماهای جنگنده F-14 با موشک «فونیکس» بود.
ساجد: سال ۶۳ بود، رفت پیش امام. عکس اش را به امام داد و گفت: اگر میشه محض تبرک یه جمله بنویسید تا از شما پیر جماران یادگار داشته باشم.
امام گوشه عکس نوشتند : ( خداوند این شهید مسعود را رحمت فرماید ، روح الله الموسوی الخمینی )
حیرت زده مانده بودیم که چه سری در کار است!؟ و اکنون پس از سال ها از این سر مرید و مراد با خبر شدیم که، امام خود شهدایش را انتخاب می کند. شهید حسین اسدی پس از سالها تلاش و فعالیت برای زنده نگه داشتن یاد شهدا و در حادثه تروریستی در منطقه سیستان و بلوچستان به خیل دوستان شهیدش پیوست.