قوانین شهید سید مجتبی علمدار برای نزدیکی به خدا
قانون اول
خداوندا ! اعتراف می کنم به این که قران را نشناختم و به آن عمل نکردم .حداقل روزی ۱۰ آیه قران را باید بخوانم ، اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیل نتوانستم این ۱۰ آیه را بخوانم روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم
تاریخ اجرا : ۴/۵/۱۳۶۹
قانون دوم
پروردگارا اعتراف می کنم از این که نمازم را به معنا نخواندم و حواسم جای دیگری بود در نتیجه دچار شک در نماز شدم .حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم روز بعد باید نماز قضای یک ۲۴ ساعت را بخوانم .
تاریخ اجرا : ۱۱/۵/۱۳۶۹
قانون سوم
خدایا اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد.حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم روز بعد باید ۲۰ ریال صدقه و ۸ رکعت نماز قضا به جا بیاورم.
تاریخ اجرا ۲۶/۵/۱۳۶۹
قانون چهارم
خدایا اعتراف می کنم از این که شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است شب پنج شنبه و شب جمعه باشد اگر به هر دلیل نتوانستم شبی را به جا بیاورم باید به جای هر شب ۵۰ ریال صدقه و ۱۱ رکعت نماز را به جا بیاورم .
تاریخ اجرا : ۱۶/۶/۱۳۶۹
قانون پنجم
خدایا اعتراف میکنم به اینکه (خدا میبیند ) را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خود کار کردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبحهای جمعه سوره الرحمن را بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد ۴ صبح زیارت عاشورا و یک جز قران بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آنرا در اولین فرصت به اضافه ۲ حزب قران بخوانم.
تاریخ اجرا :۱۳/۷/۱۳۶۹
قانون ششم
حداقل باید در آخریم رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم باید به ازای هر صلوات ۱۰ ریال صدقه بدهم و ۱۰۰ صلوات بفرستم.
تاریخ اجرا : ۱۸/۸/۱۳۶۹
قانون هفتم
حداقل باید در هر بیست و چهار ساعت ۷۰ بار استغفار کنم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم در بیست و چهار ساعت بعدی باید ۳۰۰ بار استغفار کنم و باز هم ۳۰۰ به ۶۰۰ تبدیل می شود.
تاریخ اجرا : ۳۰/۹/۱۳۶۹
قانون هشتم
هر کجا که نماز را تمام میخوانم باید ۲ روز روزه بگیرم.بهتر است که دوشنبه و پنجشنبه باسد.اگر به هر دلیل نتوانستم این عمل را انجام دهم در هفته بعد باید به جای دو روز ۳ روز و به ازای هر روز ۱۰۰ ریال صدقه بپردازم.
تاریخ اجرا : ۱۹/۱۱/۱۳۶۹
قانون نهم
در هر روز باید ۵ مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم روز بعد باید ۱۵ مسئله را بخوانم.
تاریخ اجرا : ۱۴/۱/۱۳۷۰
قانون دهم
در هر بیست و چهار ساعت باید ۵ بار تسبیحات حضرت زهرا (س) برای نماز های یومیه و ۲ بار هم برای نماز قضا بگویم.اگر به هر دلیل نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار ۳ مرتبه این عمل را تکرار کنم.
تاریخ اجرا : ۱۵/۳/۱۳۷۰
منبع: هفته نامه یالثارات الحسین(ع)
امیدوارم من نیز بتوانم این قوانین را در سال جدید جزء قوانین زندگیم به کار ببرم...
فرمانده تیپ نبی اکرم کرمانشاه در دوران دفاع مقدس گفت: در عملیات مطلعالفجر کار به جایی رسید که نیاز به فرمانده طلب نیروی شهادتطلب کردند؛ در میان جمع جوان 17 سالهای آمادگیاش را اعلام کرد. او گفت «هنوز خشابم پر است. میخواهم با فدا کردن جانم باعث آزادی کشورم باشم».
به گزارش سایت ساجد ، سردار اسدالله ناصح فرمانده تیپ نبی اکرم (ص)
کرمانشاه در دوران دفاع مقدس و فرمانده وقت سپاه نبی اکرم (ص) این استان در
سالهای آخر جنگ با تشریح «عملیات مطلع الفجر» اظهار داشت: عملیات
«مطلعالفجر» از 2 محور انجام گرفت، نخستین محور «سرپل ذهاب» بود که روی
تنگه کورک، قاسمآباد، داربلوط، سرتتان و برآفتاب انجام گرفت، اما محور دوم
«گیلانغرب» است که گروه شهید اندرزگو به فرماندهی «حسین اللهکرم» در آن
محور فعالیت داشتند و در مناطق پشت پلیا، داربلوط، چرمیان، شیاکوه و
ارتفاعات گچی انجام شد.
* عملیات «مطلع الفجر» با هدایت قرارگاه نجف انجام شد
وی در ادامه افزود: بنده به عنوان نماینده قرارگاه نجف از مرحله شناسایی تا
انتهای عملیات در محور «گیلانغرب» مستقر بودم، چرا که این قرارگاه به
عنوان هدایت کل عملیات محسوب میشد و همه عملیاتهای این مسیر را به دقت
بررسی میکرد.
فرمانده وقت سپاه نبی اکرم (ص) استان کرمانشاه با اشاره به اینکه پس از فتح
ارتفاعات «شیاکوه» نیروهای ایرانی به دشت گیلانغرب مشرف شدند، گفت: با
تصرف ارتفاعات «شیاکوه» توانستیم بر دهلیز «چرمیان» و «گچی» مسلط شویم، چرا
که با مقاومت 15 روزه در این ارتفاعات جلوی ورود نیروهای دشمن را گرفتیم و
دشمن به دلیل اینکه ارتفاعات «چرمیان» در وسط تصرفات ما واقع شده بود،
موضعی نسبت به این منطقه اتخاذ نکرد.
* با تصرف ارتفاعات «سرتتان» تسلط بر کل منطقه گیلانغرب صورت میگرفت
وی بیان کرد: ارتفاعات «سرتتان» که به موازات تنگه «قاسمآباد» بود، از سمت
سرپل ذهاب و پادگان ابوذر مورد حملاتی قرار گرفت اما به دلیل دور بودن به
تصرف کامل نیروهای ما درنیامد و اگر میتوانستیم «سرتتان» را تصرف کنیم به
کل منطقه مشرف میشدیم.
سردار ناصح افزود: در قرارگاه خاتم (ص) جلسات متعددی با حضور محسن رضایی،
حسین اللهکرم و شهید بروجردی برای بررسی این عملیات برگزار شد؛ با
تصویباتی که در این قرارگاه انجام گرفت، بنده به عنوان نماینده جانشین
عملیات در گیلانغرب حضور یافتم و شاهد رشادتها و دلاوریهای رزمندگان
ایرانی در ارتفاعات شیاکو بودم.
* شهید سلامی در عملیات «مطلع الفجر» از فرماندهان ارتشی درجه تشویقی گرفت
وی با بیان اینکه شهیدان محمد بروجردی، علی صیادشیرازی، علی یاری، غلامعلی
پیچک و تاجیک و داودآبادی از فرماندهان مطرح این عملیات بودند، گفت: حسین
اللهکرم به عنوان فرمانده عملیات گیلانغرب در نخستین روز حمله با اصابت
ترکش به شانه چپش مجروح شد، اما با یاری خداوند توانست تا آخر عملیات حضوری
فعال داشته باشد.
این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه شهید حاجبابا و شهید
غلامعلی پیچک در محور سرپل ذهاب حضور موفقی نسبت به عملیات «مطلع الفجر»
داشتند، گفت: شهید «سلامی» از فرماندهان نیروی ارتشی با مقاومت و رشادتهای
خوبی که در «شیاکو» از خود برجای گذاشت و توانست معبری برای بازگشت نیروها
در ارتفاعات شیاکوه باز کند و با پیگیریهای نیروهای سپاه درجه تشویقی
دریافت کند.
* تثبیت خط و بازپسگیری مناطق اشغال شده از مهمترین دستاوردهای عملیات «مطلع الفجر» است
وی با بیان اینکه عملیات «مطلعالفجر» به عنوان عملیات مشترکی میان سپاه و
ارتش انجام گرفت، اظهار داشت: توپخانه و زرهی ارتش در این عملیات کاملاً
هماهنگ و فعال بود و نیروهای هوایی آن در حد نیاز پشتیبانیهای لازم را از
رزمندگان ایرانی انجام دادند و نیروهای پیاده آنها در خلال روزهای پایانی
این عملیات به سایر نیروها پیوستند.
سردار ناصح با اشاره به دستاوردهای عملیات مطلعالفجر، گفت: زنده نگه داشتن
محورهای عملیات، جلوگیری از پاتک عراقیها، تثبیت خط و بازپسگیری مناطق
اشغال شده از مهمترین دستاوردهای این عملیات است که در کنار آزادسازی
ارتفاعات شیاکوه انجام گرفت.
* اعلام آمادگی 11 نفر نیروی شهادت طلب در «مطلع الفجر»
وی با بیان خاطرهای از عملیات «مطلع الفجر» خاطرنشان کرد: نخستین روزی که
عملیات «مطلع الفجر» انجام شد، به دلیل بارش برف، هوا نسبتاً سرد بود.
نیروها پس از انجام عملیات در روز نخست حمله، نیاز به استراحت داشتند.
فرمانده با جمع کردن نیروها و بیان اینکه نیاز به نیروی شهادتطلب دارد
سخنانش را شروع کرد، از بین نیروهای استانهای خراسان و آذربایجان، 11 نفر
آمادگی خود را نسبت به این امر اعلام کردند.
این فرمانده دفاع مقدس یادآور شد: جوانی 17 ساله که داوطلب این کار شده
بود، نظرم را به خود جلب کرد. وقتی جویای علت داوطلب شدنش شدم، گفت «هنوز
خشابهای من پر از تیر است و بعثیها در مناطق اشغالی به سر میبرند و
میخواهم با فدا کردن جانم باعث آزادسازی مناطق اشغال شده کشورم باشم». پس
از گذشت چند روز از این عملیات این جوان شهادتطلب را در منطقهای دیگر
دیدم، وقتی از او نتیجه عملیات در آن شب را پرسیدم گفت «درگیری راضیکننده
بود و توانستیم دشمن را به عقبنشینی مجبور کنیم».
سردار ناصح خاطرنشان کرد: شهید «پالایش» نیز از گروه شهید اندرزگو بود که
با عزم و اراده قوی و فولادینش توانست پشتیبانی نیروهای ما را در بعضی از
خطوط به تنهایی برعهده بگیرد و در آن هوای سرد هماهنگیهای خوبی میان
نیروهای جهادی، ارتشی و سپاهی برای شروع عملیات باشد.
منبع : گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس
شهید "سید علیرضا جوزی" دانشآموز 15 ساله بود که همراه 4 رزمنده که آنها هم از سلاله پاک رسول خدا بودند، در روز عید قربان سال 67 به فیض شهادت نائل شد؛ وی در وصیتنامهاش نوشته است: به فرزاندانتان یاد بدهید و بگویید که راه ما راه حق و راه حسین شهید (ع) است.
شهید "سید علیرضا جوزی" دانشآموز 15 ساله تهرانی بود که در بسیج مسجد
شاهآبادی فعالیت میکرد و در همان مسجد به عضویت گروه «مقاومت کمیل»
درآمد. سید علیرضا همیشه در انجام کارهای فرهنگی، نصب اعلامیه و تشییع
شهدا پیش قدم بود. دوازده بود که برادر بزرگش به شهادت رسید و او در همان
ایام به همراه برادر دیگرش به صف مجاهدان اسلام پیوست و در جبهههای غرب
حضور یافت.
سحرگاه اول مهرماه سال 1367 "سید علیرضا" به همراه 22 رزمنده دیگر در سه
راه کوشک واقع در جاده اهواز -خرمشهر در کمین دشمن محاصره شدند. با اصابت
گلوله به اتومبیل آنها، "سید علیرضا" به همراه با 4 رزمنده دیگر که آنها
از سلاله پاک رسولالله و فرزندان خلف حضرت زهرا (س) بودند به فیض عظیم
شهادت نائل آمدند. آن روز عید قربان بود... . آنچه در ادامه میآید
وصیتنامه شهید "سید علیرضا جوزی" است که حدوداً 3 ماه قبل از شهادتش
نگاشته شده است.
*بدانید، هیچ قطرهای از خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست
"هنگامی که شیپور جنگ به صدا درمیآید مردها از نامردها تشخیص داده
میشوند. پس ای شیپورچی بنواز! (شهید چمران)" / "ولا تقولو لمن یقتل فی
سبیلالله امواتا بل احیاء ولکن لاتشعرون"؛ سلام بر مهدی یگانه منجی عالم
بشریت و سلام بر رهبر کبیر انقلاب و سلام به تمام رزمندگان اسلام.
ای عزیزان بدانید که هیچ قطرهای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی
که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست. و من میخواهم با نثار این قطره خون به
معشوقم برسم. به معشوقی که سالهاست در انتظار دیدن اویم. به معشوقی که به
انسان هستی داد و آنان را خلق کرد.
*مرگ دست خداست، پس از جبهه رفتن فرزندانتان ممانعت نکنید
برادرانم، بدانید که شهادت در راه خدا بالاترین درجه است و همینطور
بالاترین و بزرگترین آرزوی من. برادران و خواهران بدانید که مرگ انسان دست
خداست و تا خداوند متعال اراده نکند، هیچ اتفاقی نمیافتد. پس از جبهه
رفتن و جهاد رفتن فرزندانتان جلوگیری نکنید.
*آیا سکوت ما مقابل دشمن بوی انسانیت میدهد؟
انسان روزی به دنیای فانی میآید و روزی به دنیای آخرت میرود و مرگ هم
برای همه است، پس چه بهتر که مرگ در راه خداوند در سنگر عشق باشد. در سنگری
که هزاران نفر از عزیزان همانند پروانه به دور شمع سوختند و با سوختن آنها
هزاران نفر دیگر روشن شدند.
ای برادران آیا میتوانید ببینید که دشمن به وطن ما و به خانه ما تجاوز کند
و جان هزاران نفر از زن و کودک و پیر و جوان را بگیرد و هر غلطی که
میخواهد بکند و ما آرام بنشینیم؟ آیا واقعاً سکوت ما بوی انسانیت میدهد؟
نگذارید با زرق و برق دنیا انس بگیرید و طوری شود که به درجه حیوانیت برسید
و شاید از حیوان هم پست و پستتر!
*گول چند صباح زندگی را نخورید
گول این دنیا را که چند صبایی بیشتر نیست، نخورید. آیا هیچ فکر کردهاید که
چرا خداوند انسان را آفرید و چرا یکی را زیبا و یکی را بدقیافه و زشت
آفرید و چرا یکی را عاقل و دیگری را نادان، یکی را فقیر و دیگری را
سرمایهدار آفرید؟ به والله تمام اینها آزمایش از طرف خدا بیش نیست. پس سعی
کنید که از این آزمایشهای الهی سرفراز بیرون آیید.
*خواهرانم، فرزندانتان را چنان تربیت کنید که راه ما را، یعنی راه حق و حسین(ع) را ادامه دهند
و اما شما ای خواهرانم، حجاب برترین زینت برای شماست و سعی کنید که این
زینت الهی و خدادادی را حفظ کنید تا پیش حضرت فاطمهالزهرا(س) روسفید
باشید. غیبت و بدگویی را کنار بگذارید و فرزاندانتان را چنان تربیت کنید
که بتوانند راه ما را ادامه دهند به آنها یاد بدهید و بگویید که راه ما راه
حق و راه حسین شهید (ع) است. راهی که پس از گذشت 1400 سال دوباره زنده و
جان گرفت و حال میبینید که زنده شدن او چگونه بدن شرق و غرب را به لرزه
درآورده و چگونه پوزه آنان را به خاک مذلت و رسوایی کشیده (است).
*مادرم، با یاد تو جان میدهم!
و اما مادرم، ای که وقتی نامت را به زبان میآورم تمام وجودم به یاد تو
میافتد، بدان که من در آخرین لحظات زندگیام به یاد تو هستم. بدان که با
یاد تو جان میدهم. مادرم مبادا در مقابل دشمنانمان گریه کنی که گریه کردن
تو در مقابل آنان فشردن قلب من است. مادرم همیشه به یاد تو بودم و همیشه
خواهم بود.
*مادرم، مرگ شروع زندگانی من است
روزی که میخواستم برای اولینبار به جبهه بروم شجاعت تو را دیدم. بدان که
در آخرت روسیاه نیستی. حال که این وصیتنامه را مینویسم چند روزی دیگر به
شروع عمرم نرسیده (نمانده). بدان مرگ من تازه شروع زندگانی من است و این
آخرین لحظات چقدر برایم شیرین است.
*پدرم، بر دستان پینه زدهات بوسه!
و اما پدرم، بر دستان پینهزدهات بوسه! به تمام دوستان و آشنایان تبریک
بگو و بگو که جان او هدیهای بیش برای رهبر و خداوند متعال نیست و برای
همین بود که سید به جهاد رفت و جان خود را نثار کرد. و اما برادرم محمد،
معلم عزیزم تا زمانی که جان در بدن دارم به یاد تو هستم. به یاد تو و به
یاد درسهایت اگر نبود...؟
*برادرزادههایم، پدر شما آن سید حسینی است که رهبر تمام عالم است
و اما برادرزادههای عزیزم، امید و هادی جان، هیچگاه احساس نکنید که پدرتان
را از دست دادهاید. بدانید که هرگاه این احساس را کردید شکست بزرگی
خوردید. پدر شما امام امت است. پدر شما آن سید حسینی است که رهبر تمام عالم
است. آن سیدی که تمام عالم را به اسلام دعوت میکند.
*معلمان عزیزم مرا حلال کنید
خب عزیزان، دیگر مزاحم اوقات شما نمیشوم. مرا حلال کنید. ببخشید، خصوصاً
معلمان عزیزم در مدرسه و اما توصیهای که میکنم به دوستانم، ای دوستان من،
سنگر مدرسه و سنگر جهاد را رها نسازید و تا آخرین قطره خون مبارزه کنید.
خب عزیزان، دیگر عرضی ندارم اما اگر احیاناً جنازهای از من باقی ماند آن
را در گلزار شهدای امامزاده علیاکبر دفن کنید.
خدانگهدار والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
سید علیرضا جوزی
یاسینی که همیشه داوطلب پرواز برون مرزی بود در اواخر سال 61 توانسته بود 75 عملیات برون مرزی را با موفقیت کامل به انجام برساند این تعداد فقط ماموریتهای برون مرزی بود وگرنه علیرضا در این مدت تعداد زیادی پرواز جنگی انجام داده بود و به دلیل رشادت و لیاقتهایی که از خود بروز داده بود در بهمن ماه سال 1361 به درجه سرهنگ دومی می رسد...
علیرضا جوانی است 18 ساله که رویای پرواز را در سر می گذراند. پس باتوجه به
علاقه شدیدی که به خلبانی داشت، در سال 1348 وارد دانشکده خلبانی نیروی
هوایی می شود و پس از گذراندان دوران مقدماتی پرواز در فرودگاه قلعه مرغی
تهران ، به منظور گذراندن دوره تکمیلی خلبانی و پرواز با هواپیماهای
پیشرفته شکاری، در تاریخ 21 آبان سال 1349 به آمریکا اعزام شد و در پایگاه
لوریدو در ایالت تگزاس شروع به یادگیری فنون پیشرفته خلبانی نمود در مدت
حضور در آمریکا دوره های آموزش پیشرفته خلبانی را ابتدا با پرواز با
هواپیمای "تی37" و تی 38 را با موفقیت به پایان رسانید و با اخذ گواهی نامه
خلبانی در اواخر سال 1350 به ایران بازگشت .
پس از بازگشت به ایران، علیرضا با درجه ستواندومی برای پرواز برروی جنگنده
اف 4 انتخاب شد علی رضا از اوایل سال 1351 دوره کابین عقب هواپیمای اف 4 را
در پایگاه یکم شکاری آغاز نمود و پس از پایان دوره به همراه تعداد دیگری
از خلبانان به پایگاه هوایی شیراز منتقل گردید و پروازهای خود را برروی
جنگنده اف 4 آغاز نمود یکسال به همین شکل در شیراز سپری شد و در سال 1352
علی رضا ازدواج نمود. اواخر سال 1352 یاسینی برای یک ماموریت چند ماهه به
بندرعباس منتقل گردید با پایان ماموریت و عزیمت به شیراز دیگر زمان آن
رسیده بود که یاسینی دوره کابین جلو اف 4 را سپری نماید به همین دلیل در
اوایل سال 1353 علی رضا به تهران منتقل شد و بعد از طی دوره کابین جلو اف 4
در بهمن ماه سال 1353 به پایگاه هوایی همدان منتقل گردید و تا سال 1356 در
پایگاه همدان خدمت می کرد تا در این سال طی حکمی علی رضا به پایگاه بوشهر
منتقل گردید .
جنگ شروع می شود و باسینی در طی یک سال ابتدای جنگ برای اکثر پروازهای برون
مرزی داوطلب بود و ماموریت برون مرزی را با موفقیت به انجام رسانیده بود .
یاسینی پله های ترقی را یکی یکی طی می کند به شکلی که در تاریخ 27 مرداد
سال 1360 یاسنی به درجه سرگردی مفختر می شود و یک ماه بعد طی حکمی به سمت
فرمانده گردان 31 شکاری همدان منصوب و به پایگاه همدان منتقل می گردد و
پروازهای جنگی را در این پایگاه از سر می گیرد تا اینکه در تیر ماه سال
1361 مجبور به خروج اضطراری از هواپیما می گردد .
در این زمان یاسینی در یک پروازی ماموریت می یابد در منطقه کردستان گشت
هوایی و جلوگیری از نفوذ هواپیماهای دشمن را برعهده گیرد با توجه به اینکه
علی رضا ترس فراوانی در دل صدامیان ایجاد کرده بود به محض ورود به منطقه
صدامیان برای او دام پهن می کنند به این شکل که هواپیماهای خود را در
ارتفاع بالا به سمت مرز روانه می کنند یاسینی بی خبر از نقشه عراقی ها
بلافاصله به سمت هواپیماهای دشمن حمله می کند در این زمان دو فروند
هواپیمای دشمن از ارتفاع پست با سرعت زیاد و به دور از دید رادار وارد خاک
ایران می شوند و با دور زدن هواپیمای یاسینی او را محاصره می کنند نبردی
نابرابر بین چهارفروند هواپیمای عراقی و یاسینی در می گیرد که در این نبرد
هواپیمای یاسینی هدف قرار می گیرد و یاسینی در شرایطی نامتعادل اقدام به
خروج اضطراری از هواپیما می کند که به دلیل خروج در شرایط غیر عادی از
ناحیه دست چپ دچار شکستگی می شود هلی کوپتر امداد و نجات نیروی هوایی به
منطقه اعزام می شود و درنهایت بعداز چند ساعت تلاش موفق می شود یاسینی را
نجات بدهد ولی بزرگ مرد ایرانی دست بردار نبود بی درنگ با بهبودی پروازهای
خود را از سر گرفت .
یاسینی که همیشه داوطلب پرواز برون مرزی بود در اواخر سال 61 توانسته بود
75 عملیات برون مرزی را با موفقیت کامل به انجام برساند این تعداد فقط
ماموریتهای برون مرزی بود وگرنه علیرضا در این مدت تعداد زیادی پرواز جنگی
انجام داده بود و به دلیل رشادت و لیاقتهایی که از خود بروز داده بود در
بهمن ماه سال 1361 به درجه سرهنگ دومی می رسد و طی حکمی به سمت جانشین
پایگاه سوم شکاری همدان منصوب شد و یک سال بعد در سال 1362 به سمت فرمانده
پایگاه سوم شکاری همدان منصوب می شود و با اینکه فرمانده پایگاه بود ولی
بازهم همچنان در پروازهای برون و مرزی شرکت می کرد .
روزها سپری می گردد تا اینکه در اواخر سال 63 به یاسینی خبر داده می شود
که برای سرپرستی دانشجویان خلبانی باید به پاکستان سفر نماید یاسینی مخالفت
می کند ولی فرمانده نیروی هوایی اصرار دارد که باید فردی لایق و با تجربه
به پاکستان سفر نماید و بالاخره یاسینی در سوم فروردین سال 1364 به همراه
گروه اعزامی به عنوان سرپرست به پاکستان سفر می کند و منشا خدماتی بزرگ در
این زمینه نیز می شود در همین سال یاسینی به درجه سرهنگ تمامی می رسد و
یکسال دیگر نیز در پاکستان می ماند مدت زمان ماموریت یاسینی در تابستان 65
به پایان می رسد و با بازگشت به ایران به پایگاه یکم شکاری مهرآباد منتقل
می شود ولی پشت میز نشستن برای عقاب آسمانهای ایران خوشایند نیست و او نمی
تواند پشت میز نشستن را تحمل نماید .
بر همین اساس یاسینی در مرداد 65 به چابهار منتقل می شود و طی حکمی یاسینی
از مهر ماه سال 1365 به سمت فرماندهی پایگاه دهم شکاری چابهار منصوب می شود
و منشا بسیاری کارهای خیر می شود یکسال بعد یاسینی با فرماندهی تیپ شکاری
مهرآباد به تهران باز می گردد ولی این شروع خوب برای یاسینی بود چون
از تاریخ پانزدهم دی ماه سال 1366 یاسینی بعد از شش سال جدایی از بوشهر به
سمت فرمانده پایگاه هوایی بوشهر منصوب می شود اینار یاسینی بسیار فرصت داشت
تا در پایگاه بوشهر خدمت کند و منشا خدمات بسیار در این پایگاه باشد
یاسینی در بوشهر نیز پروازهای جنگی خود را ادامه می دهد .
جنگ، بیشتر از آن چیزی که پیش بینی می شد ادامه پیدا کرد و در طول این مدت
شهید یاسینی حتی در موقعی که به سمت فرماندهی پایگاه هم منسوب شد، در انجام
عملیات برون مرزی پیش قدم بود. در طول مدت دفاع مقدس، وی بیش از 90 پرواز
عمقی به خاک عراق داشت که این تعداد عملیات برون مرزی او بود، و ماموریت
های بسیاری در جبهه ها جنوب و بر روی نیروهای دشمن نیزانجام داد به طوری که
بعد از تیمسار "محققی" با 2759 ساعت پرواز با هواپیمای فانتوم بیشترین
پرواز را با این هواپیما داشت.
وی در سال 1369 به درجه سرتیپ دومی مفختر می شود و تا سال 1371 در بوشهر
خدمت می نماید تا اینکه در اردیبهشت سال 1371 به سمت فرمانده پایگاه هوایی
شیراز منصوب می گردد .
مدت فرماندهی یاسینی در شیراز کوتاه بود چون تیمسار شهید ستاری می خواست
مردی توانمند را در کنار خود داشته باشد روی همین اساس در دهم اسفند سال
1371 یاسینی ضمن ارتقا به درجه سرتیپ تمامی به سمت رئیس ستاد و معاون
هماهنگ کننده نیروی هوایی منصوب می شود نمی دانم چرا ولی یاسینی برای شهادت
و رسیدن به دوستان خود بی تابی می کرد .