کانال کمیل و پروانهای به نام ابراهیم هادی
|
عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم. آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد و مرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم. با خودم گفتم: ابراهیم شرایط بسیار بدتر از این را هم سپری کرده.
نزدیک غروب شد. من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم. احساس کردم از دور چیزی پیداست و در حال حرکت است. با دقت بیشتری نگاه کردم. کاملاً مشخص بود، سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند و در مسیر مرتب زمین می خوردند، بلند می شدند و زخمی و خسته به سمت ما می آمدند. معلوم بود از کانال می آیند. فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم. به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.
بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم: از کجا می آیید؟
حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها آب خواست. سریع قمقمه را به او دادم. دیگری هم از شدت ضعف و گرسنگی بدنش می لرزید و سومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند: از بچه های کمیل هستند.
تاریخچه روستای کوچک طوغان و مردان بزرگی که در این روستا زندگی کردند، به گونه ای بود که در سفر رهبر معظم انقلاب به کردستان، این روستا به عنوان روستای نمونه ایثارگری شناخته شد.
سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی
1*حرم عشق کربلا ست و چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز آموختهاست و راه کربلا میشناسد و چگونه از جان نگذرد آنکس که میداند جان بهای دیدار است.
2*گردش خون در رگهای زندگی شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است؛ و نگو شیرین تر، بگو بسیار بسیار شیرین تر.
3*در ملکوت اعلا جز شهید زنده نیست و حیات دیگران اگر هم باشد به طفیل شهداست.
4*سوختن کمال عشق است اما آنها که سوختن پروانه در آتش شمع را کمال عشق میدانند کجایند که سوختن انسان در آتش عشق را به نظاره بنشینند؟
5*سر مبارک امام عشق بر بالای نی رمزی است بین خدا و عشاق، که این است بهای دیدار.
6*در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود.
7*هنر آن است که بمیری، پیش از آنکه بمیراندت، مبدأ و منشأ حیات آناناند که چنین مردهاند.
8*ای شهید! ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود برنشستهای! دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.
یاران شتاب کنید...گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست، آری گنهکاران را راهی نیست ، اما پشیمانان را می پذیرند.
9*هیچ شنیده ای که مرغی اسیر، قفس را هم بر دارد و با خود ببرد؟
10*مکه برای شما، فکه برای من!
11*بالی نمی خواهم، این پوتین های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند….
شهید آوینیhttp://foshtom.persianblog.ir
عجب شوری ست اینجا ...
شهید آوردند اما مادرش کیست !؟
شهید آوردند اما خواهرش کیست !؟
کدام پدر چشم انتظار استخوان فرزندش است!؟
گل پرپری که امروز سوار بر دست شهر آمد استخوان کدام برادری بود که بی صدا آمد!؟
چه بی صدا سکوت شهر با فریاد کجائید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی ... می شکند!
همه برای این آمدند که سردار گمنام والفجر8 احساس تنهایی و بی مادری نکند ،
دلم آتش گرفت وقتی شنیدم که گفتند شاید با مادرش زهرا پیمان بسته که مثل خودش بی اثر بماند ...
حال در شبهای شهادت مادرش فقط استخوان بی نشانش آمد
جاده ها را پیمودیم از شهر گذر کردیم به معراج مأوایی اش رسیدیم و در دانشگاه علم ،
مدرسه وطن ، مکتب خانه حسین علیه السلام به خاک سرد سپردیمش ...
ای خاک استخوان این عزیزمان را عزیز بدار !!
عزیز دلم شهیدم !
خوش اومدی مسافر من ، خسته نباشی پهلوون ...!
ساجد: سال ۶۳ بود، رفت پیش امام. عکس اش را به امام داد و گفت: اگر میشه محض تبرک یه جمله بنویسید تا از شما پیر جماران یادگار داشته باشم.
امام گوشه عکس نوشتند : ( خداوند این شهید مسعود را رحمت فرماید ، روح الله الموسوی الخمینی )
حیرت زده مانده بودیم که چه سری در کار است!؟ و اکنون پس از سال ها از این سر مرید و مراد با خبر شدیم که، امام خود شهدایش را انتخاب می کند. شهید حسین اسدی پس از سالها تلاش و فعالیت برای زنده نگه داشتن یاد شهدا و در حادثه تروریستی در منطقه سیستان و بلوچستان به خیل دوستان شهیدش پیوست.