گم کردهام! عزیزم را؛ امیدم را؛ آرامش زندگیام را؛ بهدنبالش میگردم نه برای بازگشت به خانه، نه برای زندگی دوباره در محبس کاشانه، نه میخواهم بیاید، میخواهم بیاید تا دوباره آهنگ عاشقانه شهادت را در گوشش زمزمه کنم، میخواهم بیاید تا یکبار دیگر تسمه تفنگ را بر دوشش افکنم.
میخواهم بیاید تا کولهبارش را از هدایای مادران شهدا برای تقدیم به آستان مولایش حسین (علیهالسلام) پر نماید، میخواهم بیاید تا بار دیگر نوای دلانگیز چکمههایش بر آسفالت سرد کوچه، سرود ایثار و جانبازی را بهسوی عرش خدا به ارمغان برد. میخواهم بیاید تا بار دیگر نوار سرخرنگ لبیک یا خمینی را با دستهای چروکیدهام بر پیشانیاش ببندم، میخواهم بیاید تا دامنی از یاس سفید همراه با آوای «فالله خیر حافظا» را بدرقه راهش نمایم.
گمگشتهام اگر بیایی چلچراغ قلبم را به دستت میسپارم تا پیشاپیش مقدم عزیزان این دیار را که راهی کعبه عشق خود، نینوای حسین هستند، نورافشانی کنی و بر بلندای گنبد پرچمدار کربلا حضرت ابوالفضل سرود فجر و پیروزی را به گوش جهانیان برسانی. آن روز نزدیک است.