وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین
وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

چرا می خواهند ایمان خدا و رهبری ولایت فقیه و اتحادمان رابگیرند

یک روز ، یه ترک ، یه کرد، یه لر ، یه فارس، یه عرب ، یه بلوچ ، یه ترکمن و ... و  یه شمالی یه جنوبی یه شرقی یه غربی، یه شهری یه روستایی و یه شیعه یه سنی حتی اقلیت های مذهبی و زن و مرد و کودک و پیر و جوان .... یک روز تمام ایران یکپارچه شد

یک روز تمام ایران یکپارچه شد و زیر سایه ی یک رهبر الهی حتی از بذل جان دریغ نکرد، وعده های خدا مثل همیشه محقق شد و قدرت ایران از تمام دنیا و قدرتهای مادی بدون خدایش بیشتر شد و تمام قدرتهای دنیا از ما شکست خورد.

 

عجیب نیست چرا از هر راهی استفاده می کنند برای گرفتن ایمان خدا و رهبری ولایت فقیه و اتحادمان ، از ما. عجیب نیست ناتوی فرهنگی به راه انداختنشان، شبهه پراکنی شان، تفرقه و اختلاف اندازی شان


عجیب اینه که ما ، که هشت سال رمز پیروزی را کشف کردیم دست از خدا و رهبری ولایت فقیه و اتحادمان برداریم! عجیب اینه که ما به دشمنان قسم خورده و امتحان پس داده و رسانه هایشان  اعتماد کنیم! عجیب اینه که ...

خدای خرمشهر امروز هم هست

خرمشهر را خدا ازاد کرد با بازوی بسیجیان خمینی

خرمشهر را خدا آزاد کرد

خدایی که تمام وعده هایش صدق است

خرمشهر را خدا آزاد کرد

خدایی که اگر دل به او بسپاری و کاسه ی سرت را ، می بینی که از ابابیل گرفته تا شنهای طبس تا خوفی که در دل دشمنان می افکند تا اشک های مادر شهید تا فریادهای تک تک مان در نه دی و در تمام بیست و دو بهمن ها سرباز دارد

جنگ نرم و فتنه اگرچه از جنگ سخت، سخت تر است. خدای تو از تمام قدرت های سخت و نرمشان بالاتر است.

خرمشهر را خدا آزاد کرد، با بازوی بسیجیان خمینی، همان خدایی که امروز هم هست فقط کافی ست تو بر سر وعده ات باقی بمانی -تو بازوی ولی فقیه زمانت بمانی-تا به چشم ببینی او تمام وعده هایش راست است.

-----------

ممد هست ، ممد می بیند، خون او حافظ انقلاب ماست. او و  سرداران شهید چون او، بال و پر بازتر از قبل در جایگاهی بالاتر از دسترس تمام بنی صدرها و خیانتهای سخت و نرمشان ، هنوز فرمانده اند و این انقلاب را هدایت و حمایت می کنند، از  عند ربهم

پاره تنت کجاست؟

پاره تنت کجاست؟

اصلا بگو

در دنیا

برای پایت- که از دنیا رفته - فاتحه می خوانی

یا از بهشت

 پایت - که خدا پسندیده اش- برای تو فاتحه می خواند؟

گفتی:

خوشا به حال آنان که با سر رفتند

خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند

دعایم همیشه این است کاری نکنم سر از غیر از بهشت درآورم

فکه یامکه؟

 

نم باران پاییزی آذرماه،زمین گسترده و خلوت پادگان دوکوهه را شسته بود.رایحه دلپذیراز علف های سبز کنار زمین صبحگاه به مشام می رسید. بعد از فکه به دوکوهه آمده بود تا بعضی وسایل مورد نیاز را به جلو ببرد.پیاده در اطراف زمین صبحگاه قدم میزد و در حالی که ایام خوش جنگ و صبحگاه های عظیم لشگر را در ذهن می گذراند،با خود نجوا میکرد:

دوکوهه السلام ای خانه عشق سلام ما به تو میخانه عشق

در همین حین به یکی از دوستان زمان جنگ برخورد کرد که به طرف حسینیه حاج همت میرفت.سلام و علیک گرمی کرد.حرارت احوال پرسی طرف مقابل بیشتر بود

سعید را گرم در آغوش گرفت و با تبسمی گفت:

آقا سعید،اگه دیگه ما رو ندیدی،حلالمون کن

خیره داداش،کجا ان شا الله ؟

با اجازتون اسمم دراومده ،داریم میریم حج عمره

سعید تبسم زیبایی کرد.چشمانش را به دیدگان او دوخت و گفت:

ان شا الله که قبول باشه.تو داری میری مکه،من دارم میرم فکه.بریم ببینیم کدوممون زودتر به خدا می رسیم!

... دو هفته ای گذشت و آن مسافر،از حج برگشت،خوشحال و شادمان.چه بسا سوغاتی،آب زمزمی هم از مکه برای سعید آورده بود

وارد محل که شد چشمش را اعلامیه روی دیوار خیره کرد

خوب دقت کرد،نگاهش روی عکس و اعلامیه قفل شد

عکسی زیبا که خیلی آشنا بود،زیر عکس نوشته شده بود:

 

              ((شهید سعید شاهدی،شهادت:فکه 2/10/74 به هنگام تفحص

چند اس ام اس یا شعر کوتاه درباره دفاع مقدس

در سجده ز اشک خاک را گل کردی

برق نگه تر تو می گفت حسین

دل در تب دلبر تو می گفت حسین

آن دم که سرت از بدنت دور افتاد

هر قطره ز حنجر تو می گفت حسین

 

در سجده ز اشک خاک را گل کردی

گل را تو ز نور خود، همه دل کردی

آن ترکش بی رحم چه در گوش تو گفت

کان سان تو ز عشق رقص بسمل کردی

در حسرت آسمان و بالم می سوختمن خسته میان خاک ها جا ماندم

در حسرت آسمان و بالم می سوخت

با یاد تو بودم و خیالم می سوخت

من خسته میان خاک ها جا ماندم

ای کاش کمی دلت به حالم می سوخت

وقتی که زمین از آسمان یاری شد

با دست شهید نوبت بیداری شد

این شهر چو نار و ما چو هیزم بودیم

تو آمدی و عطر بهشت جاری شد

چه می فهمیم شهادت چیست مردم؟

شهید و همنشینش کیست مردم؟ 

تمام جستجومان حاصلش بود:

شهادت اتفاقی نیست مردم

شعارت بود پیروزی یا شهادت

و هر دو شد نصیبت با کرامت

در این جنگ دوباره، سینه تنگ است

کمی یادم بده زان استقامت

باید  که ز هر  وسوسه آزاد شوی

از بت شکنی به راه او شاد شوی

باید که دلت فقط پی او باشد

تا چون شهدا به آن مکان یاد شوی

ای زنده گشته با شهادت و جاوید نام تو

این انقلاب و حفظ ولایت پیام تو

آنان که خائنند به راهت چه غافلند

ثبت است است بر جریده ی عالم دوام تو